سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یک هشتاد و چهاری

وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود

    نظر

ای به امید کسان خفته! ز خود یاد آرید

تشنه کامان غنیمت! ز احد یاد آرید

سر به سر بادیه بازار هیاهو شده است

سنگ گور شهدا سنگ ترازو شده است

گرچه مرحب سپر انداخته مرحب باقی است

بت مگویید شکستیم که بتگر باقی است

ره دراز است مگویید که منزل دیدیم

نیست،این پشت نهنگ است که ساحل دیدیم

ره دراز است،سبک تر بشتابیم ای قوم!

خصم بیدار است، یک چشمه بخوابیم ای قوم! 

 نه بنوشیم از این رود که زهرآلود است

غوطه باید زد و بگذشت که پل فرسوده است

وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود

خیمه قافله را دشنه ما میخ شود

وای اگر بر در باطل بنشیند حق ما

وای اگر پرده تزویر شود بیرق ما

خیمه بگذار و برو بادیه طوفان جوش است

کوه، آتش به جگر دارد اگر خاموش است

فتنه می بارد و سنگین، ز در ودیوارش

هر که اینجا خفت،سیلاب کند بیدارش

می رویم امروز با صاعقه همپای سفر

گرد بادیم و ز سر تا به قدم ژای سفر

محمد کاظم کاظمی